بزرگ شیروان (فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی) ، شیر "شیروان" با نام تو دوباره غبار قرنها را از تن شست ، این وب سایت برای پاسداشت آن چشمه پاکی است . برای ما فرزندان ایران و "شیروان" بخوان سرود شکفتن دوباره سرزمین و دودمان پارتها و اشکانیان را...
بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *پیران*
- فرگرد پیران
همانگونه که از اندرزهای ارد بزرگ میخواینم ومی آموزیم همچنان که جوانان ومردم موظفند در قبال پیران وبزرگان طایفه و محل و میهن و کشور خود وظایفی را بر عهده گرفته وبه آن عمل کنند و پیران بر گردن افراد پیرامون خود چه درمحدوده ی زندگی چه در سطح جهانی حقی را دارا هستند همچنین پیران نیز وظایفی را بر عهده دارند که بنا بر آن می بایست بر اساس تجربیات واندیشه های درست وقابل استفاده ی خویش از آن بهره جسته وجوانان را بدین وسیله راهنما ورهبر باشد
* پیران جهان دیده همواره جوانان را به خروش و بیداری فرا می خوانند و بیماران پیوسته از پایان هر خروشی دم می زنند این کار !
صوفی منشانی خموش ، روانه میدان زندگی می کند .* ارد بزرگ
و اینکه تا چه حودو مرز این یاری رسانی ها میتواند گسترش یافته ودر خدمت جوانان ومردم باشد بستگی به بزرگ منشی ودانائی آن فرد دارد
مسلم است که انسانها در زندگی خود همواره می آموزند ودر نتیجه آنچه باعث میگردد که در راه زندگی ودر دوران پیری از تجربیات بسیاری برخوردار باشند چیزی نیست که به سهولت به انجام رسیده باشد وهر فردی در طی سالهای عمر خود زندگی خود را داراست که چون پای حرف هریکی بنشینیم هر کدام افسانه وقصه ای جدید است
وبااینکه زندگی ودروان زندگی هر فردی در پی خود پیآمد ها و خوبی بدی های دوره ی خود را داراست
اما همانگونه که از اشعار بزرگان جهان وبخصوس شاعران نام آور جهان چون شمس تبریزی -مولانا -سعدی حافظ - شهریار -رهی معیری و....
یا شاعران سبک شعرنو چون اخوان ثالث -فریدون مشیری ونیما و....
می بینیم ومیخوانیم :
رستم ازاین نفس وهوا زنده بلا مرده بلا
زنده ومرده وطنم نیست یبجز فضل خدا
رستم از این بیت وغزل ای شه وسلطان ازل
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
قافیه ومغلطه راگو همه سیلا ب ببر
پوست بود پوست بود ( درخور مغز شعرا )!
ای خمُشی مغز منی , پرده ی آن نغز منی
کمتر فضل خمشی کش نبود خوف ورجا
برده ی ویران نبود عشر زمین کوچ و قلان
مست وخراب مطلبم در سخنم نقد وخطا
تا ه خرابم نکند کی دهد ان گنج مرا
تاکخ به سیلم ندهد, کی کشدم بهر عطا
مرد سخن را چه خبر ازخمُشی همچو شکر
خشک چه داند چه بوّد ترللا ترللا
آینه ام آینه ام مرد مقالات نه ام
دیده شود حال من ار , چشم شود گوش شما
دست فشا نم چو شجر چرخ زنان همچو قمر
چرخ من از رنگ زمین پاکتر از چرخ سما
عارف گوینده بگو تا مه دعای تو کنم
چونک خوش ومست شوم هر سحری وقت دعا
دلق من و خرقه ی من ازتو دریغی نبود
وآنک ز سلطان رسدم نیم مرا نیم ترا
از کف سلطان رسدم ساغر وسغراق قدم
چشمه ی خورشید بوّد جرعه ی او را چو گدا!
من خمشُم خسته گلو , عارف گوینده بگو
زآنک تو داوود دَمی! من چو کهم رفته زجا
«کلیات شمس تبریزی »
بسیاری از تجربیاتی که دراشعار ایشان میتوانیم پیدا کنیم درهر زمانی
وهر نسلی به همان شکل قابل استفاده وبهره گیریست
ما در فرگرد سر آمدان نیز گفتیم که سر آمدانمشتمل از همه ی
گروه هائی هستند که تاکنون در مورد آن به بررسی نشسته ایم واین
مورد نیز ذکر شده است که سرآمدان هرگز از اینکه
آموخته ها وشکستها وپیروزی های خود را با دیگران درمیان بگذارند وحتی رنج ها
ومصائب خویش را بی پرده به در سفره ی احسان خویش
با دیگران شریک شوند
شرمی نداشته بلکه درست برعکس ایشان همه درپی راهنمائی دیگرانند
وشاعراگر حتی سرودن و سرایشی
یا از « نویسندگان,» کتابی ونوشتاری یا از
« اندیشمندان» نسخه ای وجزوه ای وسرانجام پندی واندرزی
دیده وخوانده ایم که شاعر ونویسنده و.. در آن به گویائی خودنشسته
ودردی را که درخود او میجوشیده به شعر ونوشته در آورده است که شاید هدف او
التیام بخشی به آن لحظه تلخ بوده باشد
اما آنچه آشکارا قادر به درک آنیم که بیشترین نوشته های چنین افرادی
که خود پیران واندیشمندان جامعه برای یاری منو شما بی ثمر نبوده است
وآنچه دلیل گشته است تا نام آوری نیز نام آور شود
اندیشه نبوغ ودانائی او بوده است که توجه دیگران را
باو جلب نموده است تا به تکرار چاپ آثار او پرداخته وهمچنان نیز به
اینکار ادامه داده وبدهیم
* پیران آزاده آنانیند که از آموزش دودمان امروز کوتاهی نمی کنند و هر آنچه
در اندیشه دارند را هدیه می کنند . ارد بزرگ
اما اگر بخاطر داشته باشید در فرگرده ای اول نیز اینرا به تکرار نوشته ام که هیچ
انسانی حق اینرا ندارد که دیگری بدون درخواست او
دخالت نماید خواه از پیران وبزرگان باشد خواه از نزدیکان حتی بسیار نزدیک چون
پدر ومادر
وقتی که در تمامی دنیا از سن 18 سالگی شخص را بالغ دانسته
وحتی در بیشتر جوامع دنیا چنین حقی را براو قائل هستند که زندگی شخصی
خود را به تنهائی شروع کرده وخود ازپیاه و اساس مسئولیت زندگی خویش را
بر عهده گرفته واز پس مشکلات خود بر آمده ومسئولیت پذیر باشد
بی شک بخاطر این نبوده است که خواسته باشند مسئولیت والدین
را سبک کرده و آنان را از مشکلات وزحمات نگهداری فرزندی بالای 18
سال راحت کرده باشند که چنین تصکیمی بر اساس واقعیات وبر پایه تحقیق های
بسیار جامعه شناسی انسان شناسی روانشناسی وبسیاری علوم دیگر بوده است
که محققان دانشمند وبا تجربه بسیار وقت خویش را بر ان نهاده اند تا در یابند
انسان براستی در چه موقعی میتواند مسئولیت زندگی خود را بر عهده گرفته و
گلیم خود را از آب بیرون بکشد .
متاسفانه فرهنگ غلط جامعه ی ما در این زمینه ودربا ب اینکه جوان دختر وپسر
تا زمان ازدواج نمی بایست خانه وخانواده را ترک کند باعث گردیده است
که جوانی تا سن کهولت نیز بعلل ودلایلی خواه بیکاری بوده باشد
خواه علاقه نداشتن یا آمادگی نداشتن برای ازدواج همچنان در منزل پدری بسر میبرد
من در کتاب واژه های خود به تفضیل ازاین مورد سخن گفتم
که حمایت از فرزند نیز تا جائی قابل قبول است که اینکار صدمه ای به اینده ی او نزند
وبا دلسوزی های بی جا مانع پیشرفت وبدست اوردن اعتماد بنفس در جوان ما نگردد
واورا از افتادن بر غلتک زندگی باز نداشته ومانع سعادت او نشودو
تاحدی قابل قبول است که این مطلب از سوی فرزند هم
پذیرفته شده باشد و خود نیز خواهان بودن در کنار خانواده باشد
تا آن زمانی که متاهل شود !
اما مشکل تنها باین ختم نمیشود
وقتی کسی درخانه ی ما زندگی میکند موظف به رعایت قانون خانه ی ماست
خواه فرزند باشد خواه مهمان
« وبه این نکته نیز درهمینجا میشود اشاره کرد » که :
برای همین است که شاید وقتی به مسافرت به منزل اقوام میرویم با وجود آنکه
شایدبسیار هم به ما خوش گذشته باشد اما زمانی که بخانه ی خود میرسیم
دست وپای خویش را بروی همان زمین شاید حتی خالی خانه ی خود
دراز میکنیم ومیگوئیم :
هیچ کجا خانه ی خود آدم نمیشود !
واین گفته بدلیل آن نیست که عذابی را درخانه ی دیگری تحمل کرده ایم
که مسلما اگر چنین بود زودتراز مثلا یکهفته ای
که قرار بود بمانیم ساز بازگشت میز دیم وبرمیگشتیم
بلکه تنها بدلیل این است که قانون هر خانه هر حتی هتل وجایگاهی متعلق
به همانجاست
وبسیارند ساعات ومواقعی که منوشما بشخصه درآن ساعت میل به انجام کاری
را نداریم که دیگران پیشنهاد آنرا میدهند حتی اگر غذا خوردن باشد
وشاید ساعات ناهار من
با ساعات ناهار آنان متفاوت باشد که این مسئله برای خود من مشکلی
درسفرهایم بوده است که در نروژ فرم وساعات غذائی بسیار متفاوت است
مردم بعلت بودن بر سرکار ومدرسه درمیانه ی روزی غذای سردی
را بعنوان ناهار صرف میکنند بمانند یک ساندویچ ساده
ومعمولا در ساعات 5 ببعد غذای گرمی درخانه پخته وصرف میشود
که شام محسوب میشود
وپس ازان میتوان با دسری شیرین چون کیک یا بستنی و... که معمولا
برای هضم غذا صرف میشود
مابقی شب را سرکرد که هم سبکتر خوابیده باشیم
وهم اینکه بیدلیل خود را انباشته از غذای غیر ضروری نکرده باشیم
تاشبی را به سختی صبح کرده وروزی خسته کننده را
در خواب آلودگی شروع کنیم
این برنامه حتی برای کدبانوی خانه هم که شوهر وفرزندی دارد
به همین شکل است چراکه
بودن اودرخانه نمیبایست تماما صرف پخت وپز یا حتی خوردن
بیش از اندازه ازروی بیکاری باشد
حال بدون اینکه از بحث خارج شده باشیم در نظر بگیرید که پیران هرخانه ای
والدین وپدر بزرگ ومادربزرگ هستند
وقانون خانه قانون این بزرگان است
حال اگر پسر یا دختر 18/19 ساله و... من دوست داشته باشد
غذای خود را ساعت 6 بخورد ومن در ساعت 5 گرسنه باشم ویا برعکس...
هیچ چیزدلیل نمیشود که شخص گرسنه , تمام این ساعات را گرسنه بماند
و به معده ی خود صدمه بزند تا حتما با دیگران غذای خود را صرف کند
بلکه میتواند لقمه ای ساده بگیرد تا از زخم معده ی خود جلوگیری کرده
ومنتظر بماند که یا غذا یا دیگران نیز بر سر سفره حاضر باشند
بر ای خانواده ی من بسیار اتفاق افتاده است که نتوانیم همزمان وباهم
غذای خود را دراین یک وعده ی غذائی صرف کنیم
که این نه بعلت سردی عواطف بین ماست بلکه بعلت برنامه ریزی روزانه ی ما
در زندگیست .
برای مثال اینکه درست ساعت غذا ساعت کلاس ورزش یکی از فرزندانم بوده
یا همسرم درجلسه ای بوده است
یا ازطرف خانه ومدرسه مجبور به حضور در مدرسه یا جائی چون این بوده ایم ویکی
دوتائی به دلایل متفاوت در برنامه ی زندگی درخانه نبوده اند .
ما ایرانیها معتقدیم هیچ چیز بهترازاین نیست که دورهم غذائی صرف کنیم
اما این درصورتی الویت دارد که باعث رنج آزار وبیماری دیگری نشود
ازاین رو من به هیچ وجه در قانون خانه ی خود این را حکم نمیدانم که
به فرزندم بگویم:
حتما چه گشنه هستی چه نه ،کار داری یا نداری اما همه باید راس 5 غذا خورده
وبه اتاق خود رفته یا بکارهای مدرسه خود برسند
چون بنظرم اینکار بیشتر تفاهم داخلی خانه وگرمای خانه را از بین خواهد برد تا
اینکه بگذارم همگان در احساس راحتی کنند
( چیزی که به خانه مفهوم خانه را میدهد. *)
* اشکهای دیگران را مبدل به نگاههای پر از شادی نمودن بهترین خوشبختی هاست . * بودا
یاادر شکلی دیگر حتما باید به علت اینکه والدین درهال خانه نشسته اند
فرزند موظف باشد درکنار آنان نشسته وبه تمام آنچه که شاید حتی ضروری نیست
گوش فرا دهد
چون بسیاری از صحبتهای والدین به فرزند مربوط نمیشود .
حال درنظر بگیرید که
پیر این خانه چه پدر چه پدر بزرگ , به جوان 18ساله کمی بالاتر پائین تر خود
حکم کند که
وقتی من بر سر سفره نشسته ام به لحاظ احترامم شده باید بیائی وبنشینی
.مرا نگاه کنی به حکم احترام وحتی اگر گشنه هم نیستی, بخوری , چون من میگویم .
اینگونه رفتار های جبری نه تنها از شخصیت پیران می کاهد که از آنان
شخصیتی منفور نیز درست میکند که جز جبر روزوگوئی وبدخلقی وفرمان دادن
هیچ فایده وثمری درپیرامون زندگی ما ندارند .
بسیارند این موارد که میبینیم پیری که میبایست الگو باشد از پیری خود
سواستفاده کرده است وازان برای بهره برداری از اطرافیان خود سود میجوید
*|* نیرنگ پیران بدنهاد ، تنها با مرگ به پایان می رسد .ارد بزرگ
وایشان بااعمال ِ رفتارهائی نابجا که هم حرمت نام پیری را از بین میبرد
وهم اعتماد دیگران را ازاو سلب مینماید وحس دشمنی یا تنفر را
در درون شخص متقابل را باعث میگردد تمام آنچه را که جوانتر ازاو می بایست
می اموخت ازاو دریغ میکنند واین تفکر را در افراد ایجاد خواهند کرد که
شخص پیر وحتی پیران با تجربه وارزشمند
تنها افراد پیری هستند که بدنبال بهانه میگردند تا به اسم بزرگتری
باعث آزار دیگران شوند واین جمله که میگویند
پیری مانند کودکی ست چراکه عقل رو به فرسایش میرود
یا به زبان عامه که میگویند :
مردم وقتی پیر میشوندبه مانند بچه ها میشوند
از نظر من تنها زمانی واقعیت پیدا میکند که پیری سالمند دچار امراضی
چون الزایمر (فراموشی ) یا مواردی نظیر ان شده باشد یا بعلت مصرف بالای
داروهائی که بعلت نوعی بیماری تجویز میگردد عقل حاضر وهوشیاری خود را
از دست داده وروزانه قادر به تفکر درست نباشد .
دراین شکل قابل قبول خواهد بود که بعضی از خواسته های نابجای آنان را نیز
تنها برای نشان دادن مهر خود با وسپاس از زمانی که سلامت وشادمان بود
ودر همه حال وهمه موقعیت ها درهمه شکل خالصانه در خدمت ما بوده
وبیاریمان میشتافت
برای او انجام دهیم حتی اگر کمی برایمان مشکل وبوده یا قابل قبول نباشد
رخساره خبر میدهد از درد درون
کس نبوده ست در این قافله دنبال جنون
زندگی گاه ترا میبردت سوی فغان
گاه از ,, اوج,, فرو افتی, گردی تو زبون
گاه چون ساعت دوار تو گیج فلکی
گاه در شیب وفرازی و گهی غرق سکون
زین میان بهّ که نبازی دل خود در شب تار
تن دهی گر به غمی گشته غم سینه فزون
لاجرم تکیه به آن یکه خداوند بدار
تکیه بر یاوریش کن که نباشی محزون
خود او یاور غمهای دلت خواهد بود
او به مهرش ببرد رنج تو از سینه برون
شنبه 2دیماه 1385
ف.شیدا
اما این مطلب به هیچ وجه قابل قبول نیست
که پیری سالمند وتجربه دیده وگرم وسرد روزگار کشیده ای
که در سلامت عقل وهوش بسر میبرد
از موقعیت خود استفاده ای نا روا نماید ودیگران را برده واسیری خود بپندارد
اینگونه رفتارها را متاسفانه در بسیاری از خانه ها میتوان دید
بدترین نوع وشکل والدین دردنیا از این افراد هستند که
وجدان ومحبت فرزندان خود را وسیله استفاده از انان قرار میدهند
وبدین شکل عمری با احساس فرزند خود باز ی کرده وبه بهانه ی اینکه
من نیز سالهای عمر خود را برای تو نهاده ام
با توقعاتی که گاه براستی قابل قبول نیست از فرزنده خود بهره میکیرند
وبی آنکه بدانند یا اهمیتی بدهند زندگی اورا در
مسیری قرار میدهند که او هرگز قادر به این نباشد که بدون حضور ایشان
واوامر ایشان بر روی پای خمویش ایستاده
وزندگی خود را براحتی شروع نماید واین ظلمی ست که ما
ناخواسته به فرزندان خود میکنیم ونامش را حمایت میگذاریم البته
منظور این نیست که فرزند را بدون داشتن کار
یا محل اقامت بلافاصله پس از سن 18 سالگی
از خانه ی خود بیرون کنیم وبگویئم ازاین ببعد خودت میدانی وزندگیت!
که در اروپا وامریکا هم چنین کاری را نمیکنند
اما فرزندان از اول زندگی بگونه ای بار می آیند که
خود درچنین سنی امادگی شروع یک زندگی را دارند
واینکار بدین شکل صورت میگیرد که درطول سالهای مدرسه ودبیرستان بارها
آنان را به کمپ برده ودراین کجپ های تفریحی مسئولیت
پخت وپز و تمیزی روبراه کردن رختخواب وهمه ی کارهای روزمره زندگی را
بعهده خود ایشان میگذارند ودر طول کلاسهای درسی نیز
کلاس آشپزی/ خیاطی/نجاری /برق و...
را که لازمه نگهداری ورسیدگی از یک زندگیست بطور مقدماتی
درحد کشیدن گلیم خود از آب به دختر وپسر به شکل یکسان اموخته
ودرطی سال از سن 14 ببعد هفته ای با نام هفته ی کار در برنامه مدرسه
موجود می باشد که دراین هفته شاگردان میبایست در هرکجا که امکان دارد
برای خود برای یکهفته کاری دست وپا کنند
وحقوق انرا نیز به مدرسه باز میگردانند تا در تسهیلات بیشتر
دربرنامه های کمپ وسفر وگرفتن اتوبوس برای مسیر های طولانی سفر
ازاین مبالغ بدون فشار گسترده بر والدین استفاده میکنند
وازاین جهت است که در کشورهای اروپائی هر کاری که باشد درهر سطحی
تا جائی که شرافتمندانه وبر اساس زحمت است
به هیچ وجه بدید ه ی کاری پست یا کم اهمیت نگریسته نمیشود
وشاگردان که نمیتوانند دراین سن کاری در پشت میز فراهم کنند
مسلما به ساندویچ فروشی های معتبر رفته درانجا کار میگیرندیا درفروشگاهی
بمدت یکهفته مشغول بکار میشوند ازاین رو دربین دیگر شاگردان نیز
مشکلی از لحاظ تمسخر یکدیگر پیش نمیائید که فلانی در مرغ سوخاری کارگر است
یا زیر دست مکانیکی کار میکند
وگاه پدر یا مادر اگر درمحیط کار خود مکانی برای استفاده از ااینان داشته باشند
انها را به مدت یک هفته استخدام میکنند که مثلا
کارهای دفتری کامپیوتری را انجا م دهند
( چون معمولا بچه های دوره راهنمائی و دبیرستانی همه کار با کامپیوتر
را از دوره دبستان بلد هستند ودر مدرسه نیز می آموزند
وهرسال به شکل گسترده تری استفاده ازاین سیستم را
در برنامه درسی خود دارند که البته درصورت تمایل بیشتر محصل میتواند درادامه
تحصیلات دانشگاهی خود همین رشته را دنبال نمود درسطح حرفه ای تر
آنرابیآموزد .
حال شما در نظر بگیرید که ما حتی در خانه وخانواده ی ایرانی
برای فرزندان خود که دیگر بالای سن 18 سال هستند ساعت خواب
هم تعیین میکنیم یا ساعت نشستن پای کامپیوتر
یا بیرون بودن با دوستان
** تبصره :
لازم به ذکر است که زمانی که فرزندی بعد 18 سالگی درخانه والدین
سکونت داشته باشد
یکسری از قوانین را همچنان ملزم به رعایت است
مانند اینکه اگر بیرون میرود کلید به همراه داشته باشدوبگویدچه ساعتی برمیگردد
اما اینکه ما بگوئیم چه ساعتی درخانه باش
از وظایف والدین محسوب نمیشود
چرا که در مقام درست آن اگر او امکان گرفتن خانه ای برای خود را داشت
ورفته بود دیگر چه میخواستیم چه نه ازاین مطلب بی خبر میماندیم
که کی میخورد میخوابد بیرون میر ود ویا درخانه سر میکند ودیگر نیز
این ما نیستیم که به او امر ونهی کنیم که درخانه ی خود چنین وچنان باش
که قانون خانه ای زمانی که بنام اوست متعلق باوست
حال با وصف تمامی اینها در کشورما بطور کل درک تمامی اینها
سخت است وانجام آن سخت تر چرا که هستند فرزندانی که
بدون والدین هرگز سفر نکرده اند
حتی به خانه ی اقوام وهرگز در جامعه جائی برای یک فرد مجرد
پسر یا دختر درخانه های مستاجری بدلایل مختلف دینی /فرهنگی نیست
تمامی این مسائل تولید اشکالات بزرگی در سیستم زندگی جوانان ما خواهد کرد که می بینم
جوانی به مرز 40 رسیده هنوز درخانه ی مادری سکنی دارد
وهنوز پول تو جیبی خود را از پدر دریافت میکند وهنوز خود را اماده ی ازدواج نمی بیند
وهنوز معلوم نیست چه موقع خودرا بحد کافی بزرگ میداند
که آستین بالا زده و زندگی خود را به سروسامانی برساند واین جای بسی تاسف دارد
ودراین میان پیران ما هنوز مشغول امرو نهی باو هستند ونه تنها با که بدختر شوهر کرده
وپسر متاهل وهنوز متوقع هستند که روی حرف ایشان حرفی زده نشود
بگذارید قبول کنیم وقاطعانه بگوئیم
« سیستم زندگی ما از پایه دچار نقصان /اشتباه /خطا و کمبود عمقی ست »
که در سیستم جامعه نیز تاثیر نامطلوبی بجا نهاده
وجوانان ما هرگز نه تنها طعم جوانی خود را احساس نمیکنند
که بر اثر هزار ویک مشکل امکان مجرد زندگی کردن در ایران
یا بیکاری و تفکر غلط درمورد رشته کار ی ونوع وسطح کار ,
جوان حتی
شجاعت عنوان این مطلب را نداشته باشد که میخواهد با داشتن پدر پولداری
یا حتی بی پولی از ترس خانواده وفامیل در پیتزا فروشی کار کند !!!
آزادی در بی آرزوئی است. بودا
بگذاریم جوان ما همان باشد که نیاز دارد باشد وهمان کند که احساس میکند
نیاز اوست برای پیشرفت خود در زندگی! .....
بسی جای تعجب است که چطور کاری شرافتمندانه
وبر اساس زحمت وتلاش میتواند زشت باشد!اما دست دراز کردن جلوی پدر
بهتر است تا کارگر باشد واین چیزیست که درهیچ کجای دنیا هضم نمیشود مگر در
جوامعی چون جامعه ی ما با فرهنگی که به آن افتخار میکنیم
اما انقدر درخود اشتباه ونقصان وکمبود دارد که
رسیدگی ودرست کردن هریک زمانی بس دراز را تا طی شدن نسلها
نیازمند است!
من حتی نمونه ی اینرا در اطرافیان خود نیزبسیار دیده ام که کار عاراست اگر
اسم ورسمی نداشته باشد وآبرو وشخصیتخانوادگیشان میرود اگر پسر با دست روغنی
در مکانیکی زیر دست یک مکانیک کار بیآموزد!!!
تاسف جزاین چه میتواند باشد که ما خود فرزندان خود را باتوقعاتی بزرگ میکنیم
که حتی قادر نیستیم درطمان مناسب جوابگوی همانی باشیم که خود
در جایگاه پیران وبزرگان خانواده باو آموخته ایم
من زمانی میتوانم از فرزندم توقع داشته باشم که حتما کار دفتر ومهندسی و...
کاری باشد که طلب میکند که امکانات جانبی تحصیل را برای او فراهم کرده باشم
واگرخود قادر به پرداخت شهریه ی اونیستم دردانشگاهی ومکتبی وکلاسی
لااقل این اجازه را باو بدهم که در مکانیکی خرج تحصیل خود را دربیاورد یا با موتور
پیتزا به خانه ی این وان ببرد هرچه هست کاریست که نه بالا رفتن از دیوار مردم است
نهزحمت کشیدن .پول دراوردن درست گناه وخطاست که نوع خوب آن باعث شرمندگی
او یا والدین او باشد
اینگونه تفکرات در جوامعی که قصد پیشرفت واقعی را دارند جز گفتم جوک نیست که
من نمیگدذارم فرزندم کار کند مگر من مرده ام که او
برود زیر دست این وان کار بیآموزد
وبسی جای تاسف که پیران دانا میدانند که جوان را می بایست
تشویق وترغیب نمود به اینکه کار کند به اینکه بیآموزد باینکه ازاین کار واموزش
درجهت رفاه اینده ای که دیگر والدینی نیست پیر دست گیری نیست
برای خود سود بجوید اما ....!!!
و متاسفانه پیران دانای ما برخلاف رسم دانائی رفتار میکنندو
تنها با درخواستها وتوقعات نابجامانع زندگی درست دیگران
در اطراف خود میشوندوبااینکه
حتی خودنیز دردرون میدانند که جز آزار دیگران نیستند
همواره با توقعات بیجا ودستورات نادرست واز سر خودخواهی
وتنها برای به کرسی نشاندن خود
دیگران را در مخمصه های وجدانی قرار میدهند که شخص مداوم
حتی خود را سرزنش کند
که اوپیر است ,احترام او برمن واجب است , من باید تحمل کنم
من باید باو احترام بگذارم و.....
در صورتی که هیچ پیری اگر پیر عاقلی باشد چنین رفتارهائی را با عزیزان
ونزدیکان خود پیش نخواهد گرفت
مگر اینکه ذات او درکل انسانی ازارگر وموذی باشد
که از ازار دیگران دردرون خود را ارضا شده می بیند
که این نیز ریشه های روانی دارد ومی بایست علت را در زندگی او جستجو کرده ودریافت
که دلیل آزار رسانی وامر ونهی بیهوده ی او چیست
چراکه اگر فردی انقدر حرمت دارد که دیگران باو احترام بگذارند دیگر نیازی
به اعمال خشونت درخود نمیبیند
وهرگز نیزاحساس نکرده ونخواهد کرد که می باست امر ونهی ودستوری را صادر کند
پیران واقعی اندیشمندان انساندوست ومهربانی هستند که درطی بودن
خود چنان دیگران را دراطراف
خود پرورش داده اند که حتی اطرافیان آنان نیز ازجمله افراد هوشمند دانا
وبا تجربه ای خواهند بود چراکه پیر صالح ودانا میداند که چگونه میتوان فرزند
ویا عزیز نزدیک وحتی همسایه ای رابه راه آورد که او با دل وجان گوش
به فرمان اوداشته باشد تا ان حدی که نیاز فرماندهی نیز درکار نباشد .
درعین حال نیازی حتی برای دادن دستور ویا حتی پندی!
جوانان ! زندگی خردمندانه می خواهند ، کهنسالان باید آگاهی بخش اندیشه های
آنان باشند نه بازیگران زندگی آنان . ارد بزرگ
پیران اندیشمند به ریشه ها می پردازند نه به شاخه ها . ارد بزرگ
پیران جهان دیده برای گفتگو با جوانان مانع تراشی نمی کنند . ارد بزرگ
گاهی وقتا دل نمیخواد دیگه هیچی رو ببینه
نشنوه حتی صدائی و توِی خلوتش بشینه
دلم از دنیا میگیره وقتی هر کجا ئی که میرم
واسه ی به غم نشستن من جوابی نمیگیرم
میبینم دلا گرفته س یا توی دنیائی دیگه ست
رسم زندگی و بودن مثه دیواره و بن بست
یکی چسبیده به حرفش اون یکی یه بیقراره
حتی هیچکس نمیدونه واسه چی آروم نداره
این خطای زندگی هاست یا که بیهوده گی ماست
یکی امروزش نرفته بامید صبح فرداست
ای خدا یه راه رفتن !یه امیدِ بدونِ غم
یه بهانه! نه ! یه اصلی! که باشه نجات آدم!
تو خودت بده به قلبها به دلهای مونده تنها
یا یه قانون درستی که باشه نجات دنیا
آخه امروزه امروز همه دلها پر درده
اگه خوبه چرا آدم دنبال شادی میگرده
یه چیزی اینجا درست نیست یه چیزی همش میلنگه
ما که موندیم تو دو راهی نمیگیم دنیا قشنگه
اینکه ما زندگی کردیم زندگی نبود برامون
زندگی رو کسی دیگه زندگی کرده بجامون
" زندگی " رو کسی دیگه "زندگی کرده بجامون "
شنبه اول اردیبهشت 1385
فرزانه شیدا
نگاهی بیشتر داشته باشیم بر افکار بودا
که تمامی این بزرگان وپیران خود در کلمه به کلمه ی گفتار خویش راه زندگی را بمنو شما آموخته اندبی آنکه نیازمند این باشیم که حتی تجربه ای شخصی به آن بیافزایم میتوانیم از یک یک این گفته ها وسخنان برای بهتر زندگی کردن استفاده نمائیم وچه بسیارند اینگونه جملات نغز خواندنی پراز تجربه پراز اندیشه پراز تجربیات والای باارزش که بسیاری ازما حتی ازآن بی خبریم واین نیز جای تاسف دارد که میشود خوب زیست وباز به تلخی سرگردا راه وروش زندگی باشیم وبپرسیم بی آنکه در پر جوابهای واقعی آن باشیم
یک یک سوالات ما دریکیک سخنان این پیران این بزرگان این اندیشمندان
پاسخی عمیق داده شده است اما کجاست علاقمندی که با عشق وعلاقه درپی آن باشد وچقدر بسیارند افرادی که بی هیچ مطالعه وشناخت به خود اجازه میدهند پند واندرزی به کسان دیگری بدهند که شاید
حتی بیش از آنان تجربه زندگی را اموخته اند حتی درسنین کم .
پیرانی که میبایست خود الگو باشند ودرجایگزین ان جوانانی را پیدا میکنیم که از ثد پیر زمان دیده عمر کرده بیشتر وبهتر درک میکند
ایکاش یکایک ما قادر باشیم در زمان کهولت سری برافراشته باشیم وبا اعتماد کامل توان اینرا در خود داشته باشیم که بگویئم همان کردم که میبایست میکرزدم
همان بودم که میبایست باشم همان گفتم که میبایست میگفتم وآنگونه آموختم وآموزش دادم که ازمن توقع میرفت
فرگرد پیران را درهمینجا به اتمام میبریم باامید اینکه همگان در سراسر دنیا موفق باشند وکامیاب:
زندگی انسان مانند شبنمی است که از برگ گلی می لغزد و فرو می چکد. بودا
کسی که از ابتدا نا بینا به دنیا آمده است معنی تاریکی را نمی فهمد زیرا هرگز روشنایی را تجربه نکرده است. خردمند بودایی
هستی ما به ناپایداری ابرهای پاییز تماشای تولد و مرگ موجودات همچون نظاره
شعلههای آتش یک عمر مانند جرقه رعدی در
آسمان چون سیلابی پر شتاب و روان از سراشیبی کوهی . گواتما بودا
اشکهای دیگران را مبدل به نگاههای پر از شادی نمودن بهترین خوشبختی هاست . بودا
پایان فرگرد پیران
به قلم فرزانه شیدا - اسلو / نروژ
05.11.2009
OSLO-NORWAY
منبع : بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *پیران*
http://greatorod.forumotion.ca/forum-f11/topic-t3.htm#19