شاپور گفت آیا این شمشیر قدرتی بیشتر از آن صد شمشیر دیگری که می توانستی بسازی دارد ؟
آهنگر گفت: خیر ، این شمشیر زیباست و شایسته کمر شهریار !
پادشاه ایران گفت : سپاسگذارم از این پیشکش اما ، پادشاه اهل فرمان دادن است نه جنگیدن ، من از شما شمشیر برای سپاهیان ایران می خواهم نه برای خودم ، و به یاد داشته باش سرباز بی شمشیر نگهبان کیان کشور ، پادشاه و حتی جان خویش نیست . این سخن شاپور دوم ما را به یاد این سخن دانای ایرانی ارد بزرگ می اندازد که : فرمانروای شایسته اسیر کاخ ها نمی شود نگاه او بر مرزهای کشور است .
شاپور با نگاهی پدرانه به آهنگر گفت اگر به تو پاداش دهم هر روز صنعتگران و هنرمندان به جای توجه به نیازهای واقعی کشور ، برای من زینت آلات می سازند و این سرآغاز سقوط ایران است . پدرم به من آموخت زندگی ساده داشته باشم تا فرمانرواییم پایدارتر باشد . پس برای سربازان شمشیر بساز که نبردهای بزرگ در راه است .