« ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »
فرگرد صوفی گری
آدمیان ترسو و ناکارآمد خود را در دنیایی صوفیانه قهرمان می بینند .
سرزمینی که جوانانش دارای افکاری صوفیانه هستند ، بزودی بردگی را نیز تجربه می کنند .
-------------------
--------------------------
-------------------
« پائولو کوئلیو Paulo Coelho »
عشق نیرویی وحشی است. اگر بکوشیم مهارش کنیم ،نابودمان می کند. اگر بخواهیم اسیرش کنیم ، ما را به بردگی می کشاند . اگر سعی کنیم آن را بفهمیم ، در سرگشتگی و حیرانی بر جایمان می گذارد.
روبرت میگوید:ببین چه اثر تاریخی جالبی است!افتاب پایان پاییز اغاز به غروب میکند.در شهر سابسروخ المان هستیم.
روبرت اصرار میکند :اثر تاریخی زیر پاهایت است.
نگاهی به زمین انداختم: قطعات سنگ فرش همه به یک اندازه هستند .نمی خواهم دوستم را مایوس کنم, اما نمی توانم در ان میدان چیز دیگری ببینم .
روبرت توضیح میدهد:
-اینجا را اثر تاریخی نامرئی می خوانیم.در هر بخش از این سنگ فرش , در زیر هر یک از این سنگ ها , نام مکانی نوشته شده که تعدادی از یهودیان در انجا کشته شده اند . هنر مندان گم نام , این میدان را در طول جنگ جهانی دوم ساختند , و به ازای کشف شدن هر قتل گاه جدید , سنگی به سنگ فرشه این میدان افزوده می شده است.هر چند هیچکس نمی بیند ولی اینجا یک گواه خواهد ماند
------------------------------------------------------
« ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »
فرگرد دوستی
آنکه همراه است و یاور ، هر نفس اش بهایی بی انتها دارد .
تنها راه ماندگاری هر مراوده دوستانه ایی ، رسیدن به ساختاری مشترک است .
دوستی تنها برآیند نیاز ما نیست ، از خودگذشتگی نخستین پایه دوستی ست .
دوستی بیش از اندازه همانند دشمنی ترسناک است .
هیچ دوستی بهتر از تنهایی ، برای اهل اندیشه نیست .
برای آنکه دوستیمان پا برجا بماند بهتر است همواره میانمان فاصله ایی باشد .
اگر می خواهی دوستیت پا برجا بماند هیچ گاه با دوستت شریک مشو .
به ارزش نگاه دوست زمانی پی می بری که در بند دشمنان و بدسگالان باشی .
دوستی که نومیدنامه می خواند ، همیشه سوار تو و پیشدار دورخیزهای بلندت خواهد شد . ارد بزرگ
هیچ گاه هماورد خویش را کوچک مپندار چون او بهترین دوست توست او انگیزه پیشرفت و پویش است .
خموشی در برابر بدگویی از دوستان ، گونه ای دشمنی است .
-------------------
--------------------------
-------------------
« پائولو کوئلیو Paulo Coelho »
چهار نیرو
آلن جونز کشیش می گوید برای ساختن روح به چهار نیروی نامرئی نیاز داریم : عشق ، مرگ ،قدرت ، زمان .
عشق لازم است زیرا خدا ما را دوست دارد .
آگاهی از مرگ لازم است تا زندگی را بهتر بفهمیم .
مبارزه برای رشد لازم است ، اما نباید در دام قدرتی که در این مبارزه به دست می آید بیفتیم زیرا می دانیم که این قدرت هیچ ارزشی ندارد.
سرانجام باید بپذیریم که روح ما هر چند ابدی است اما در این لحظه گرفتار دام زمان است ، با فرصتها و محدودیتهایش .بدین ترتیب باید طوری عمل کنیم که در زمان بگنجد، کاری کنیم تا به هر لحظه ارزش بگذاریم .نباید این چهار نیرو را مشکلاتی بدانیم که باید حل کنیم ، زیرا خارج از اختیار ماست . باید آنها را بپذیریم و بگذاریم آن چه را که باید به ما بیاموزند .
نیکوس کازانتزاکیس (نویسنده ی"زور بای یو نانی")تعریف می کند که در کودکی, پیله ی کرم ابریشمی را روی درختی میابد , درست زمانی که پروانه خود را اماده می کند تا از پیله خارج بشود.کمی منتظر می ماند, اما سرانجام –جون خروج پروانه طول میکشد-تصمیم می گیرد به این فرایند شتاب ببخشد.با حرارت دهانش پیله را گرم میکند , تا اینکه پروانه خروج خود را اغاز میکند .اما بالهایش هنوز بسته اند کمی بعد, می میرد .
کازانتزاکیس میگوید:بلوغی صبورانه با یاری خورشید لازم بود, اما من انتظار کشیدن نمیدانستم. ان جنازه ی کوچک,تا به امروز, یکی از سنگین ترین بارها بر روی وجدانم بوده.اما همان جنازه باعث شد بفهمم که یک گناه کبیره ی حقیقی وجود دارد:فشار اوردن بر قوانین بزرگ کیهان.بردباری لازم است, نیز انتظار زمان موعود را کشیدن, و با اعتماد راهی را دنبال کردن که خداوند برای زندگی ما برگزیده است
برگرفته از :
http://javedane-ha2.blogspot.com